سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تراوشات یک ذهن زیبا

درمصر باستان مردم مشغول عبادت بودند،


که فرعون مصر وارد شد تمامى حاضرین به خاک افتاده و تعظیم نمودند


بجز یک نفر که در گوشه اى ایستاده و با لبخند دیگران را نظاره میکرد،


فرعون برآشفت و فریاد زد :
 

کیست آن گستاخ که جرأت نموده تمام عظمت مصر را


به سُخره گرفته و ما را نادیده انگارد؟ |:
 

کاهن اعظم آهسته در گوش او گفت :
 

بچه ی شیراز است و به گنده تر از شما هم باج نمیدهد .....!!


فرعون زیر لب گفت : باید از بلندى پرچمش میفهمیدم!!